- نسل اول ناشران ايران، تا پيش از 1300، تنها 10 مؤسسه انتشاراتي و در ميان سالهاي 1301 تا 1310، جمعاً 16 مؤسسه انتشاراتي را در ايران تأسيس كردهاند.
- انتشارات علمي، نام يكي از پركارترين و مشهورترين ناشران نسل اول صنعت نشر كتاب در ايران است. (چاپخانه متعلق به حاج محمدعلي در باغچه عليجان كوچه خدابندهلو قرار داشت كه تقريباً تمام كارهاي چاپي آنها را انجام ميداد).
- نسل اول ناشران ايران را ميتوان نسل خانوادگي و موروثي تلقي كرد كه كار نشر كتاب بهطور سنتي از پدر به پسر يا برادر منتقل ميگشته است.
- تعدادي از ناشران نسل اول، زندگي را وداع گفتهاند، برخي از آنان هنوز در ميان ما هستند، برخي از ناشران نسل دوم، روي در نقاب خاك كشيدهاند و برخي كار نشر را رها كردهاند ـ و از ميان نسل سوم نيز تعداد بيشماري صحنه را ترك كردهاند.
تاریخچه نشر در ایران
تاريخچه اي كوتاه بر صنعت نشر در ايران
مقدمه كوتاه زير را مجيد روشنگر ـ بنيانگذار انتشارات مرواريد ـ به رشته تحرير درآورده است:
صنعت نشر كتاب در ايران (كه با صنعت نشر روزنامه تفاوت دارد)، بدون آنكه بخواهيم وارد جزئيات امر شويم، بهطوركلي قدمتي صد ساله دارد و مركزيت آن هم در پايتخت محسوس است.
اين امر تقريباً در تمام كشورهاي ديگر نيز مصداق دارد و پايتخت كشورها مركز تمركز ناشران است. (تنها تفاوت در آمريكاست كه شهر نيويورك مركز كليه ناشران مهم اين كشور است).
نسل اول ناشران ايران، گرچه بهطور عمده در نواحي بازار و تيمچه حاجبالدوله و بازار بينالحرمين و خيابان ناصرخسرو كار خود را شروع كردند، اما به علت گسترش شهر تهران، كتابفروشيهاي خود را به خيابان شاهآباد و خيابان نادري < خیابان جمهوری اسلامی > و بعدها به مقابل دانشگاه نيز توسعه دادند.
يكي از نامهاي مشهور نسل اول ناشران ايران، «علمي»ها هستند: ميرزا علياكبرخان خوانساري، جد «علمي»ها، در خوانسار به پيشه كتابفروشي اشتغال داشت. او به تهران ميآيد و در تيمچه حاجبالدوله كتابفروشي داير ميكند. پسر او، ميرزا محمد اسماعيل، ابتدا با پدر، سپس بهطور مستقل در خيابان ناصريه (ناصرخسرو بعدي) دكاني باز ميكند و به فكر چاپ و نشر ميافتد.
در اين زمان به او خبر ميدهند كه روسها در مشهد، قصد فروش چاپخانهاي را دارند. ميرزا محمد اسماعيل (كه حالا حاجي هم شده است) به مشهد ميرود و يك دستگاه ماشين چاپ سنگي با لوازم آن را خريداري ميكند و با خود به تهران ميآورد و شروع ميكند به كار چاپ كتاب.
حاجي محمد اسماعيل پنج پسر داشته است: حاجي محمدعلي، حاج محمدحسن، محمدجعفر، عبدالرحيم و علياكبر كه همگي با نام خانوادگي «علمي» شناخته ميشوند.
انتشارات علمي، نام يكي از پركارترين و مشهورترين ناشران نسل اول صنعت نشر كتاب در ايران است. (چاپخانه متعلق به حاج محمدعلي در باغچه عليجان كوچه خدابندهلو قرار داشت كه تقريباً تمام كارهاي چاپي آنها را انجام ميداد).
اينان نخست در بازار و خيابان ناصرخسرو و بعدها در خيابان شاهآباد و سپس مقابل دانشگاه به تأسيس كتابفروشي پرداختند و زير نامهاي علمي و «انتشارات جاويدان» به كار خود ادامه دادند.
شادروان نصرالله صبوحي ـ كه من ايشان را چند بار در زمان حياتش ديدم ـ بنيانگذار «كتابفروشي مركزي» بود و انتشارات خود را زير همين نام منتشر ميكرد و كتابفروشي او هم در خيابان ناصرخسرو قرار داشت. (ايشان، پس از تأسيس اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران، يكي از رؤساي اوليه اين اتحاديه بود).
شادروان محمد رمضاني، انتشارات كلاله خاور را داشت. (كتابفروشي «كلاله خاور» نخست در ابتداي لالهزار قرار داشت و بعد به خيابان شاهآباد نزديك كوچه سيدهشام و بعدها به خيابان اكباتان منتقل شد). او هم از پيشگامان نسل اول ناشران ايران بود.
هم ايشان «نخستين نشريه ادواري خاص و مستقل در زمينه كتاب» را به نام فصلنامه كتاب (در 64 صفحه) در فروردين 1311 (يعني 72 سال پيش) منتشر كرد. (از اين فصلنامه فقط چهار شماره منتشر و انتشار آن متوقف شد).
ايشان بعدها جزوههاي هفتگي «افسانه» را منتشر كرد (در 8 تا 16 صفحه) كه در آنها ادبيات جهان و برخي از آثار فارسي معرفي ميشد. جزوههاي «افسانه» بخش مهمي از فعاليتهاي فرهنگي ايران بين سالهاي 1300 تا 1310 را نشان ميدهد.
شادروان ابراهيم رمضاني (انتشارات ابنسينا)، شادروان حسن معرفت (كانون معرفت)، شادروان عبدالغفار طهوري (كتابخانه طهوري)، زوار (كتابفروشي زوار)، عبدالرحيم جعفري (انتشارات اميركبير)، جواد اقبال (انتشارات اقبال)، محمدي (كتابفروشي محمدي)، برادران مشفق (بنگاه مطبوعاتي صفيعليشاه)، محمود كاشيچي (انتشارات گوتنبرگ)، يهودا بروخيم و اسحق بروخيم (انتشارات بروخيم) و چند نام ديگر كه اكنون در خاطر من نيست، نسل اول ناشران ايران را به وجود آوردند كه هنوز هم برخي از بنگاههاي انتشاراتي آنها در صحنههاي صنعت نشر كتاب ايران به فعاليتهاي خود ادامه ميدهند. (البته خواننده اين سطور توجه دارد كه من فقط به صنعت نشر كتاب در بخش خصوصي ميپردازم و سازمانهاي دولتي و نيمه دولتي از بحث من خارج است. گرچه، از نظر زماني، انتشارات دانشگاه تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب و مؤسسه انتشارات فرانكلين در دايره همين نسل اول ميگنجند).
نسل اول ناشران ايران را ميتوان نسل خانوادگي و موروثي تلقي كرد كه كار نشر كتاب بهطور سنتي از پدر به پسر يا برادر منتقل ميگشته است. اين نسل از ناشران، با آنكه از عاشقان كتاب بودهاند و فيالواقع به اين كار عشق ميورزيدهاند، اما صاحبان و بنيانگذاران اين نسل به گروه «فرهيختگان» تعلق نداشتند. (فيالمثل، علياكبر علمي كه صاحب «بنگاه علياكبر علمي» بود، خواندن و نوشتن نميدانست). اينان هيچكدام با زبانهاي خارجي آشنايي نداشتند و آثاري را كه منتشر ميكردند، از طريق مترجمان دريافت ميكردند كه لزوماً از بهترين ترجمهها نبود. (يكي از همين ناشران نسل اول، فيالمثل، داستاني از يك نويسنده ايراني دريافت ميكند، اما آن را براي چاپ مناسب تشخيص نميدهد. اين ناشر به نويسنده ميگويد بهتر است كه او يكي از آثار اشتيفن تسوايك را كه آن روزها هواخواه بسيار داشته است، ترجمه كند. در اين صورت، او حتماً آن را چاپ خواهد كرد. نويسنده پس از چند ماه، همان داستان فارسي خود را، با تغيير نامهاي فارسي به آلماني، به ناشر تحويل ميدهد و اين نوشته به نام «عشقهاي اشتيفن تسوايك به قلم خودش» چاپ ميشود. به اين ترتيب، از اين نويسنده اطريشي، در ايران، يك كتاب افزون بر كتابهايي كه او در سرزمين مادري خود چاپ كرده، منتشر شده است.*
]اين كتاب نوظهور، «عشق اشتيفن تسوايك» به قلم خودش، ترجمه حسين مسعودي خراساني است كه كانون معرفت آن را در سه مجموعه صد كتاب بزرگ از صد نويسنده بزرگ جهان منتشر كرد. اين جزئيات را مديون نادر نادرپور هستم كه حالا آن را به پانويس بالا اضافه ميكنم[.
نسل اول ناشران ايران، تا پيش از 1300، تنها 10 مؤسسه انتشاراتي و در ميان سالهاي 1301 تا 1310، جمعاً 16 مؤسسه انتشاراتي را در ايران تأسيس كردهاند.
نسل اول ناشران ايران، تا پيش از 1300، تنها 10 مؤسسه انتشاراتي و در ميان سالهاي 1301 تا 1310، جمعاً 16 مؤسسه انتشاراتي را در ايران تأسيس كردهاند.
دهه 30 و در 40 و 50، به تدريج نسل دوم ناشران ايران، پا به عرصه صنعت نشر كتاب ميگذارد. اين نسل، نسلي است كه صفت «فرهيختگي» در مورد اكثر آنان مصداق دارد. اينان با زبانهاي خارجي آشنا هستند، برخي از آنها نويسنده و مترجم و منتقد ادبي هستند و بر روي هم برآنند تا خون تازهاي را وارد صنعت نشر كتاب كنند.
در نسل دوم ناشران ايران، كار نشر از پدر به پسر نميرسد و رويكرد اينان به امر نشر كتاب، موروثي نيست. نامهايي چون انتشارات نيل، زمان، آگاه، مرواريد، خوارزمي، روزن، سپهر، توس، دنيا، بامداد، دهخدا و ديگران را كساني بنياد گذاشتند كه اين شغل به صورت موروثي در خانواده آنان رواج نداشت.
فرهيختگي و آگاهي درباره ادبيات مدرن، انگيزه آنان در تأسيس چنين مؤسساتي بود كه برخي از آنها حتي به صورت شركت سهامي و با سهام سهامداران، پا به عرصه وجود گذاشتند. (مثل مؤسسه انتشارات خوارزمي يا شركت انتشار).
هرچه نسل اول به ادبيات كلاسيك فارسي و متون مذهبي گرايش داشت، نسل دوم نماينده ادبيات مدرن فارسي و ادبيات مدرن جهان بود. با دو استثنا يعني بنگاه ترجمه و نشر كتاب و مؤسسه انتشارات فرانكلين ـ كه سهم عمدهاي در نشر ادبيات مدرن جهاني در ايران داشتهاند ـ بيشترين سهم چاپ آثار مدرن فارسي و غير فارسي مديون نسل دوم ناشران كتاب در ايران است.
كليه آثار سارتر و كامو و بهطوركلي قلمرو ادبيات متعهد و آثار اگزيستانسياليستي و نمايشنامههاي مدرن و آثار همينگوي و فالكنر و اشتاينبك و موج ادبيات نو اروپا و آمريكا، توسط اين ناشران در دهههاي 30 و 40 و 50 به دست خوانندگان مشتاق خود رسيده است.
سهم اين ناشران در پيشبرد شعر نو در ميان خوانندگان فارسي زبان ـ چه در ايران و چه در كشورهاي فارسي زبان ديگرـ، اظهر من الشمس است. (در نيمه دهه پنجاه، تعداد ناشران نسل اول و نسل دوم در سال 1355 به رقم 127 ناشر در تهران و 56 ناشر در شهرستانها ميرسد).
با انقلاب 1357 نسل سوم ناشران پا به عرصه وجود ميگذارد. اين نسل از ناشران، جواناني هستند كه با پديده كتابهاي «جلد سفيد» به بازار كتاب ملحق ميشوند. اينها كه اكثرشان كاركنان شاغل در كتابفروشيهاي نسل اول و نسل دوم بودهاند و در عمل از عطش جوانان به خواندن كتابهاي سانسور شده و ممنوع، اطلاع دارند، با چاپ كتابهاي ممنوع ـ با جلد سفيد (هم به دليل پنهانكاري از تعقيب حكومت و هم به دليل فرار از پرداخت حقالتأليف به صاحبان اثر) ـ وارد عرصه نشر كتاب ميشوند.
بخش عمده فعاليتهاي انتشاراتي در ماههاي اول انقلاب،در تيول اين جوانان است. يكي از آنان، با يك حركت انقلابي، حتي يكي از كتابفروشيهاي اميركبير را ـ كه خود در آن فروشنده بود ـ قبضه كرد و نام آن را به نام «انتشارات خلق» تغيير داد و فروشگاه را از آن خود ساخت. (بعدها كه مؤسسه انتشارات اميركبير به دست بنياد مستضعفان مصادره ميشود، اين فروشگاه هم از دست اين جوان خارج ميگردد).
با استعفاي دولت موقت و سختگيري وزارت ارشاد ـ پديده كتابهاي «جلد سفيد» فروكش ميكند، اما تعداد بيشماري از همين جوانان، همراه با جوانان ديگري كه جاذبه كار نشر، دامانشان را رها نميكرده است، به صورت نسل سوم ـ و با داشتن جواز نشر از طرف وزارت ارشاد، پا به ميدان ميگذارند. نامهايي چون: انتشارات روشنگران، دماوند، فرزان، فرهنگ معاصر، رسا، هيرمند، كتابسرا، نشر آزمون، نشر مركز، طلايه، پرواز، نشر گفتار، نشر خرم، نشر چشمه، نيلوفر، جامي، كاوش، صابرين، طرح نو، البرز، فكر روز، حديث، احياي كتاب و… و صدها نام ديگري كه همگي پس از انقلاب پا به عرصه وجود گذاشتهاند. (تعداد ناشران براساس آمار رسمي هماكنون از مرز 2500 گذشته كه بيشترين آنها متعلق به نسل سوم هستند).
اگر نسل اول ـ به دليل موروثي بودن شغل ـ و نسل دوم ـ به دليل فرهيختگي ناشران آن نسل ـ از يك نوع همرنگي برخوردارند، نسل سوم اما از اين يكرنگی برخوردار نيست. گروهي صرفاً به دليل اقتصادي و گروهي به دليل آرمانخواهي به اين صنعت روي آوردهاند.
آنچه تا اينجا يادآوري كردم مربوط به ايران است.
اما نسل سوم ناشران فارسي زبان، ادامه خود را به خارج از كشور نيز كشانده است. همان شرايط و انگيزههايي كه با تغيير اوضاع و احوال اجتماعي ايران، گروهي را به صحنه نشر كتاب كشانيد، گروه ديگري را ـ با يك جابجايي جغرافيايي ـ در خارج از كشور وارد اين قلمرو كرد. ناشران ايراني خارج از كشور ادامه همان نسل سوم است. تقريباً همان عوامل و انگيزههايي كه باعث پديدار شدن نسل سوم در داخل ايران شد، همان انگيزهها در خارج از كشور نيز صنعت نشر فارسي را به وجود آورده است كه عمدتاً در دو عامل اصلي خلاصه ميشود: آرمانخواهي (به معني پيشبرد اهداف سياسي، ملي، مذهبي و فرهنگي) و عامل اقتصادي (به معني قلمرو تازهاي كه ميتواند براي يك مهاجر، ممر معاشي را فراهم آورد).
نامهايي چون نشر باران، نشر آرش، شركت كتاب، نشر كتاب، كتابسرا، نشر زمانه، نشر پازند، چشمانداز، نشر هنر، نشر افرا، كتابفروشي ايران، كتاب جهان، نشر افسانه، نشر نيما، انتشارات پارس، كلبه كتاب، مركز فرهنگي و كتاب نارنجستان، فرهنگ فردا، نشر ريرا و دهها نام ديگر به همان نسل سومي تعلق دارد كه ساقه اصلي آن در روزهاي بعد از انقلاب در ايران پا گرفت و شاخهاي از آن اكنون از هواي مهاجرت استنشاق ميكند.
تعدادي از ناشران نسل اول، زندگي را وداع گفتهاند، برخي از آنان هنوز در ميان ما هستند، برخي از ناشران نسل دوم، روي در نقاب خاك كشيدهاند و برخي كار نشر را رها كردهاند ـ و از ميان نسل سوم نيز تعداد بيشماري صحنه را ترك كردهاند. اما جالب آنكه اين سه نسل، هماكنون در كنار هم و به موازات هم، در صحنه صنعت نشر كتاب حضور دارند و به تلاش فرهنگي خود ادامه ميدهند؛ گيرم كه تعداد نسل اول كمتر، تعداد نسل دوم بيشتر و تعداد نسل سوم بيشترين اين نامها را تشكيل ميدهند.